بازی روانی من خوبم، تو بدی!

حتماً شما هم مثل من در طول زندگی تان مشاهده گر دعوا و اختلاف بین زن و شوهرهایی بوده اید یا هستید. یا دعواهای پدر و مادر و یا همسر و یا حتی دعوای بین فرزندان یک خانواده و یا دعوای بین همکاران و خلاصه دعوایی که در آن یک نفر نقش من خوبم و تو بدی را بازی میکند.

این دعوا از کجا شروع شده است؟ بخواهیم برگشت بزنیم به مدل تربیتی و ضمیر ناخودآگاه فرد میگوییم. کودک ابتدا بی آنکه درکی از درست و غلط داشته باشید مشاهده گر اختلافات بین والدینش بوده و میان دعوا همیشه مثل طنابی بین پدر و مادر به سمت یک کدام از آنها کشیده می شود. یا مادر با حرفهایش نقش من خوبم و پدر بد است را بازی کرده و یا پدر با حرفهایش این نقش را ایفا کرده است. کودک با همین مدل تربیتی می آموزد یا باید نقش قربانی را بازی کند و یا نقش برنده ای که احساسش خوب بودن و بهتر بودن است. کم کم این کودک بزرگ میشود نقش های اجتماعی را میپذیرد و با همین مدل شروع به ترسیم ساختارهای ذهنی میکند. در محیط کار همیشه هستند افرادی که میان بازی روانی آنها دوباره شروع کند به ایفای نقش پدر یا مادرش و در نهایت میان آن طناب کشی نقش من خوبم را پیش رئیس، همکاران و دیگران بازی میکند. او یاد گرفته است برنده ی این بازی خوبی است که شاید مورد ظلم واقع شده، یاد گرفته حقیقت را انکار کند، یاد گرفته اشتباهات خودش را نادیده بگیرد و همیشه خودش را منزه از عیب و برتر از دیگری می بیند و البته این قدرت را هم دارد که شروع به عقده پراکنی میان صحبت هایش در مورد دیگران کند. معمولاً هم اینطور است که نقش من خوبم تو بدی را ایفا میکنند. ازدواج میکند، در مدل ازدواج و آنچه در ضمیر ناخودآگاهش رخ میدهد باز هم همین نقش را ایفا میکند: من خوبم، تو بدی. این چرخه تا پایان عمر ادامه دارد.

وارد شدن به بازی روانی این افراد یعنی گرفتن نقشی که طرف مقابل به شما میدهد. جهت دادن به رفتار این افراد با خارج شدن از بازی آنها و هدایت شان به سمت رفتار بهتر و درست تر، تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس آنها که یکی از علل اصلی این رفتار به شمار می آید میتواند ما را مصون از این رفتارها نگه دارد.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها