در آن برنامه ی تلویزیونی پرمخاطب، بین گپ و گفتی که بین شان لبخند را هم بر چهره می نشاند مهمان برنامه به حال و روز و وضع این روزهایمان اشاره میکند: این روزها نمی توانم آنطورکه دلم میخواد کارهایم را انجام بدهم! کرونا معضل شده و این قرنطینه خیلی سخت می گذره؛» دوباره در فاصله ای بعدتر مجری برنامه می پرسند: اگر بخواهید در این شرایط به مردم امید بدهید چه خواهید گفت: و از آنجایی که مهمان عزیز برنامه به ویژگی امیدوار بودن خود و البته که به بحرانی بودن اوضاع هم اشاره دارد میگویند: این شرایط بحرانی هم که بگذرد، دوباره همه چیز به حالت اول برمی گردد و ما میتوانیم دوباره همه ی آرزوها و رویاهایمان را داشته باشیم.»

یادم افتاد چندروز قبل چهره ی مادری خسته که پسر پزشکش را در بحبوحه ی بیماران کرونا از دست داده بود و چه سخت بود دیدن آن چهره ای که اشک ها بین چروک های چشمش گیر می کردند برای پایین آمدن.

یادم افتاد امروز صبح وقتی از پنجره بیرون را تماشا می کردم عابری پیاده بعد از پاک کردن آب بینی اش دستمالش را چطور در خیابان رها کرد در حالیکه با مایع ضدعفونی کننده اش دستهایش را پاک می کرد.

یادم افتاد امروز وقتی دستور بسته شدن اماکن متبرکه را میخواندم زیرپست ها چطور بعضی مرا یاد فیلم لیسیدن ضریح آن معصوم انداختند و چطور توانسته اند با تکبر انگ بی دینی و حق بودن این بلا را بر سر مردم تایپ کرده اند.

یاد دست های آلوده افتادم! وقتی آن شب توی ماشین درحالیکه پشت چراغ قرمز منتظر مانده بودیم چقدر دستهای بی محافظ آن خانم که بین رگال های مانتو جابه جا میشد فرق داشت با دستهایی که به خون انسان دیگری آلوده نشده است.

خیلی سخت میگذرد؟ نه؟! خیلی سخت میگذرد وقتی بخواهیم خودخواه نباشیم و دیگرخواه شویم. این روزها خیلی سخت میگذرد که نمیتوانیم مثل همیشه دست در دست عزیزترین هایمان بگذاریم و به گردش و تفریح برویم ( دور از جون اونایی که میرن البته) خیلی سخت میگذرد نمیتوانیم تعصبات مان را زندگی کنیم، دیگران را نبینیم و به فکر رویاها، منافع و بهره های مادی خودمان باشیم.

درک می کنم. ما نمیتوانیم خودمان را جای تک تک خانواده های آن 611 نفری بگذاریم که در آخرین روزهای اسفند دیگر پیش شان نیستند و البته ما در روزهای قرنطینگی باید به فکر این باشیم کی شرایط عادی می شود تا بتوانیم به کارها و برنامه ها و رویاهایمان بازگردیم!

بنظرم درک معنای زندگی چیزی شبیه خودخواهی نیست. رنج را از دیدگاه دیگران دیدن و به اندازه خود کاری کردن میتواند در این شرایط بحرانی یک وظیفه ی انسانی و البته ملی باشد.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها